ریحانه

 خانه عشق یعنی.... لذت بردن تماس  ورود
بهره های دعا
ارسال شده در 20 فروردین 1396 توسط فاطمه عامری ( مشاور ) در حدیث

امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود :

 

دعا کنید که دعا درمان هر درد است ، و چون دعا کردي چنین پندار که حاجتت پشت در است .
 شفا و مشکل/9

بهره دعا نظر دهید »
حکایت زن اول؟!!!
ارسال شده در 20 فروردین 1396 توسط فاطمه عامری ( مشاور ) در داستانک

​

قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . .
بشنوید ای دوستان این داستان 

خود حقیقت نقد حال ماست آن
 زن اول؟!!!
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت.

زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با خریدن جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه خوشحال می‌کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می‌داد.‌‌
زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می‌کرد. اگرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او تنهایش بگذارد.
واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست داشت. او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب همسرش بود. مرد در هر مشکلی به او پناه می‌برد و او نیز به تاجر کمک می‌کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما زن اول مرد، زنی بسیار وفادار و توانا بود که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش….

در زندگی بود که اصلا مورد توجه مرد نبود. با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می‌کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: ‌"من اکنون 4 زن دارم، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت و تنها و بیچاره خواهم شد"! بنابراین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهایی‌اش فکری بکند.
اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت:"من تورا بیشتر از همه دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می‌شوی تا تنها نمانم؟"زن به سرعت گفت : ” هرگز” و مرد را رها کرد.
ناچار با قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت:‌"من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"زن گفت: ” البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است. تازه من بعد از تو می‌خواهم دوباره ازدواج کنم ” قلب مرد یخ کرد.
مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت:"تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید تو از همیشه بیشتر می‌توانی در مرگ همراه من باشی؟ “زن گفت :” این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می‌توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ،…متاسفم"! گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.
در همین حین صدایی او را به خود آورد:"من با تو می‌مانم ، هرجا که بروی"، تاجر نگاهش کرد، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوءتغذیه، بیمارش کرده باشد. غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود وردی هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود .تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت:” باید آن روزهایی که می‌توانستم به تو توجه می‌کردم و مراقبت بودم …”
در حقیقت همه ما چهار زن داریم! ا
_زن چهارم بدن ماست که مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنیم وقت مرگ، اول از همه او ما را ترک می‌کند.
_زن سوم دارایی‌های ماست. هر چقدر هم برایمان عزیز باشند وقتی بمیریم به دست دیگران خواهد افتاد.
_زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارمان کنارمان خواهند ماند.
_زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می‌کنیم.او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد، اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.

انسان جسم روح نظر دهید »
صبر کن تا....
ارسال شده در 19 فروردین 1396 توسط فاطمه عامری ( مشاور ) در تربیت کودک

‍ صبر کن تا… به خانه بیاید گفتن این جمله، ۲ اشتباه به همراه دارد. اول این که تنبیه او تا زمانی که فرد مورد نظر به خانه بیاید، به تاخیر می‌افتد و او قادر است در این زمان به کار اشتباه خود ادامه دهد. دوم این که شما با گفتن این جمله نشان می‌‌دهید که بر کودکتان تسلطی ندارید.

تنبیه والدین کودک نظر دهید »
تمثیل های خدایی!!!
ارسال شده در 18 فروردین 1396 توسط فاطمه عامری ( مشاور ) در دانستنی ها

 یک سنگ ریزه ؛ ناچیز است.
اما اگر همین سنگ در جوراب یا کفشت باشد، تو را از رفتن و حرکت باز میدارد..
بعضی چیزها ریز است، ناچیز است اما انسان را از حرکت در راه خدا و به سمت خوبیها باز میدارد.
مثل نامهربانی نسبت به پدر و مادر،

هرچند کم باشد و درحد اه گفتن باشد!

راه بندان خواهد کرد…
این حرف خداست که فرمود:

به پدر و مادر خود، اُف نگو. 
(سوره اسراء/23)

اف خدا والدین 1 نظر »
چنان زندگی کن که؟!!!!
ارسال شده در 18 فروردین 1396 توسط فاطمه عامری ( مشاور ) در داستانک

​

امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکرد
به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود.هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم.
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد.
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و  با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉

همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر می‌کنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن .
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند،به واسطه آشنایی با تو با خدا آشنا شون

خدا رفتار شناخت نوع نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 227
  • 228
  • 229
  • ...
  • 230
  • ...
  • 231
  • 232
  • 233
  • ...
  • 234
  • ...
  • 235
  • 236
  • 237
  • ...
  • 371

آخرین مطالب

  • ببخشید!!!
  • حرف بزنید
  • مشورت کردن
  • معجزه کلمات
  • شفاف سازی
  • احترام به والدین
  • همسر شاد!!!
  • هدف،اساس امیدآفرینی
  • جذاب باشید!!!
  • تنبیه غلام

آخرین نظرات

  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در هوش یا تلاش!!!
  • ... در کوک چهارم!!!
  • مهد ی در تاریخچه بستنی
  • تسنیم  
    • تسنیم
    در اندکی تامل!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در سبک سنگین کردن!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در دعوای پیانوی ممنوع!!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در تایید همسر
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در دلی همانند آینه!!!
  • شهید محمود رضا بیضائی  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در هدف چیست؟!!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در شوهرتان را تهدید نکنید!!!!
  • نردبانی تا بهشت  
    • یاس کبود۱۴
    در فقط خدا
  • شهید محمود رضا بیضائی  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در کودک پرخاشگر!!!
  • یا کاشف الکروب در قصه گویی!!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در عوامل تخریب روابط همسران!!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در خداحافظی کنید!!!
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در رفتار با کودک
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در حریم عشق
  • فرمانده در قطره آب باشید!!!!
  • نردبانی تا بهشت  
    • یاس کبود۱۴
    در گذشت!!!
  • مدیر النفیسه  
    • مدیرالنفیسه
    • از همه جا خبر
    در کودک با شخصیت !!!

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

مشاوره

ارسال مشاوره

پيگيري مشاوره

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مشاوره
  • انرژی مثبت
  • داستانک
  • تلنگر
  • روانشناسی
  • دانستنی ها
  • راز موفقیت
  • حدیث
  • همسرانه
  • فرهنگی
  • پندانه
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • دل نوشته
  • پرسش و پاسخ
  • طنزانه
  • آشپزی
  • نکات خانه داری
  • روشهای تربیتی فرزندان
  • روشهای تربتی فرزندان
  • تربیت کودک
  • طب سنتی

کاربران آنلاین

پیوند ها

  • مدرسه علمیه الزهرا (س) گلدشت
  • مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود
  • صحیف دل (کاربر مدرسه )
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان