گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم…
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم…
گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشتههامون میشیم…
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم…
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم…
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم…
و گاهی… گاهی… گاهی…
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم…
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی…
گاهیهای زندگیمون باشیم…
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!

هرچه کودکی بهتر تربیت شود و بهتر آموزش ببیند و با مقررات و رفتارهای صحیح بیشتر آشنا شود، تنبیه کمتری لازم می شود و این که یک کودک چقدر تربیت پذیر باشد، در درجه اول بستگی به این دارد که احساس کند چقدر مورد محبت قرار دارد و چقدر به عنوان یک انسان و عضو خانواده، او را به حساب می آورند.
اگر کودک نداند که مادر دوستش دارد ، در مقابل تنبیه طغیان می کند ولی وقتی بداند دوستش دارند، می داند که او را می خواهند.
“بنابراین بزرگترین وظیفه ما این است که کاری کنیم که فرزندمان احساس کند دوستش داریم و به او احترام می گذاریم.”
چرا دست من نمك نداره؟؟؟؟؟.
یکی از شروط داشتن آرامش که در بحث هوش هیجانی مطرح می شود، عمل بدون قید و شرط یا عمل بدون توقع است.
باید به این نکته توجه داشت که من به عنوان یک انسان که دارای علائق و استعدادهای خاصی هستم و راهی منحصر به فرد و یگانه را در این جهان می بایست طی کنم، در هر لحظه و برای هر تصمیم گیری، باید دلیل و توضیح مشخصی داشته باشم. اگر قصدم خدمت کردن به دیگران است، این کار را فقط به خاطر خودم انجام می دهم به دلیل اینکه این کار برایم لذت بخش است. نه اینکه امید دارم یک روز آن فرد بفهمد که من چقدر به او خدمت کرده ام.
چه بسا فرد مقابل شما هیچ گاه این را نفهمد یا از آن بدتر به دلیل مشکلات درونی که دارد بعضاً از بعضی رفتارها هم برداشت های منفی و غیرمنصفانه داشته باشد. پس من این خدمت را انجام می دهم، بدون انتظار این که فرد مقابلم آن را لزوماً بفهمد و یا حتی عمل متقابلی را انجام بدهد.





آخرین نظرات